جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد مراسم گرامیداشت مقام «کتاب، کتابخوانی و کتابدار» در مشهد برگزار شد (۳۰ آبان ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

کارتون | کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها؟

  • کد خبر: ۸۷۵۳۹
  • ۲۲ آبان ۱۴۰۰ - ۱۳:۲۸
کارتون | کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها؟
شهرام رضایی، کسی که در ۱۴ مرداد ۱۳۹۸ در چهل ویک سالگی بر اثر سانحه رانندگی درگذشت، کارتونی خلق کرده که هنوز هم زنده است و در جامعه انسان ها، مصداق دارد. موضوع اثر، با پیرنگ‌های اجتماعی است و کارتونیست، در یک سمت مردی را با کت وشلوار اتوکشیده و سفیدرنگ، در ساحل و روی الاکلنگ نقش زده است.

امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - هر جامعه‌ای که رؤیاپرداز بهتری باشد، فرهنگ و هنر در آن رشد بیشتری می‌کند؛ برای همین است که اسطوره‌ها و افسانه‌های یک ملت، اساس فرهنگ و شالوده هنر آن هاست. ولی وظیفه ساختن این اسطوره‌ها و رؤیاپردازی برای تعریف کردن این افسانه ها، کار آدم‌های خاصی است؛ آدم‌هایی که برای تولید داستان‌ها و تعریف کردن آن‌ها برای مردم، از هیچ اداره‌ای حقوق نمی‌گیرند. دستشان در جیب معرفت خودشان است و تازه از آن جیب، برای ملت هم خرج می‌کنند. هنرمندان واقعی، حکیمان، فیلسوفان، عارفان، نویسندگان و شاعران درست ودرمان بوده اند که بار رؤیاپردازی یک ملت را به دوش کشیده اند؛ آدم‌هایی که زندگی واقعی، هرکاری می‌توانسته انجام داده است تا آن‌ها موفق نشوند دنیایی خیال انگیز را خلق کنند.

آدم حسابی‌هایی که از روزگاران کهن تا امروز، با هزار اسم ورسم و در کسوت‌های مختلف، روی خاک این سرزمین زیسته اند و این بار سنگین را به نسل‌های پس از خودشان سپرده اند؛ کسانی که با زندگی جنگیدند و سعی کردند آن را قدری تحمل پذیر بکنند. اما روزگار، بی رحم و خون خوار است. هرکدام را به نحوی سختی داد و آخر از میدان به در کرد، ولی این پرچم هرگز از دستشان به زمین نیفتاد. «کامبیز درم بخش» و «شهرام رضایی» و هزاران کارتونیست ایرانی و خارجی دیگر که از میان ما رفته اند، از این دسته هستند.

آدم حسابی‌های کارتون و کاریکاتور که حرف و ردشان تا وقتی آدم روی این سیاره حضور دارد، شنیده و دیده می‌شود. در طرح آخر این هفته به یکی از آثار «شهرام رضایی» می‌پردازیم؛ کسی که در ۱۴ مرداد ۱۳۹۸ در چهل ویک سالگی بر اثر سانحه رانندگی درگذشت، ولی کارتونی که خلق کرده، هنوز هم زنده است و در جامعه انسان ها، مصداق دارد. موضوع اثر، با پیرنگ‌های اجتماعی است و کارتونیست، در یک سمت مردی را با کت وشلوار اتوکشیده و سفیدرنگ، در ساحل و روی الاکلنگ نقش زده است.

در سوی دیگر مرد فقیری را آن سوی الاکلنگ تصویر کرده است که در دریا درحال غرق شدن است. مرد فقیرتر دستش را به نشانه درخواست کمک به سوی مرد شیک پوش دراز کرده است و در چهره اش ناامیدی موج می‌زند. انگار می‌داند که دستان مرد شیک پوش که با تفاخر روی زانوانش قرار گرفته اند، هرگز برای کمک به او دراز نمی‌شود. تا اینجا، کار هنرمند به عنوان کارتونیست تمام شده است.

پیامی را که قرار بود برساند، رسانیده است. زندگی اجتماعی مثل دو سر این وسیله بازی کودکانه است. با دیدن این اثر ممکن است مخاطب سوالات فراوانی بر ذهنش خطور کند، برای نمونه چرا کارتونیست با اینکه می‌توانست این مفهوم را به سادگی بیان کند و تنها با کشیدن الاکلنگ و آدم ثروتمند و فقیر در دو سمت آن در فضایی مینی مال تر، حرف خودش را بزند، آن‌ها را در موقعیتی فراواقعی و عجیب تصویر کرده است؟

پاسخ به این سوال را باید به موضوع ارتباط هنر‌ها با هم معطوف کنیم؛ هنر‌ها از یکدیگر الهام می‌گیرند یا بهتر است بگوییم هنرمند با شنیدن یک قطعه موسیقی خوب، دیدن یک فیلم فاخر، خواندن یک شعر یا متن درست وحسابی یا دیدن یک نقش زیبا، می‌تواند روحش را سیراب کند و چشمه‌های هنرش دوباره به جوشش بیفتد. با دیدن این اثر به این موضوع فکر می‌کنم که شهرام رضایی آن روزی که این قاب را کشیده، درحال خواندن حافظ بوده است. شما با دیدن این اثر، اولین چیزی که به ذهنتان رسید، چه بود؟

«شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل» / «کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها؟»

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->